سفرنامه حسام

سفرنامه حسام

ماجرا ها، خاطرات و یادداشت های سفر
سفرنامه حسام

سفرنامه حسام

ماجرا ها، خاطرات و یادداشت های سفر

مالزی: کوالالامپور (غارهای Batu، مرکز خرید Pavilion، سینما) - 3 اکتبر 2015

Batu Caves یا غارهای باتو یکی از معروفترین دیدنی های مالزیه که حدود 15کیلومتر با کوالالامپور فاصله داره. داخل این غارهای بزرگ معابد هندو ساخته شده و برای دیدن بزرگترین و زیباترین غار باید از 272 پله بالا رفت.

برای رسیدن به این غارها راه های مختلفی هست، از جمله قطار و تاکسی. برای استفاده از قطار باید ابتدا به ایستگاه مرکزی کوالالامپور رفت و با دونستن جدول زمانی حرکت قطارها، به سمت غارهای باتو حرکت کرد. چون این گزینه وقت گیر بود، ترجیح دادیم از تاکسی استفاده کنیم.

چند قدم بالاتر از در هتل ایستگاه تاکسی های دربستی بود و من بعد از کمی صحبت با رئیسشون، به توافق رسیدیم که در ازای دریافت 80 رینگیت ما رو به اونجا ببره، دو ساعت منتظرمون بمونه و بعد هم برمون گردونه جلوی در هتل یا هر نقطۀ دیگه ای از شهر. معاملۀ خوبی بود. سوار شدیم و حدود بیست دقیقۀ بعد جلوی غارها پیاده شدیم.

در بدو ورود، بودای عظیم و معروف غارهای باتو نظر بازدیدکننده ها رو به خودش جلب می کنه و قرار گرفتنش پای کوهی مملو از درختان استوایی، جلوۀ خاصی به محوطه می ده.

مجسمه و نقاشی های زیادی در محوطه و دروازۀ ورود به پله ها کار شده که هر کدوم زیبایی خاص خودشو داره.

برای رسیدن به بالاترین غار باید از 272 پله بالا رفت و به دلیل وجود معبد، خانم هایی که دامن یا شلوارک پوشیدن باید در ازای پرداخت پنج رینگیت یک شال امانت بگیرن و ببندن دور کمرشون. البته موقع پس دادن شال، دو رینگیت برمی گردونن.

بالا رفتن از پله ها اونقدر که به نظر می رسه سخت نیست. البته اگر کسی مشکل تنفسی یا قلبی داره بهتره بالا نره. همینطور کسانی که ترس از ارتفاع دارن. چون مسیر طولانیه و ممکنه موقع پایین اومدن به مشکل بربخورن. خود هندوها و بودایی ها بخاطر اعتقاداتی که دارن، کیسه های بزرگ شن و ماسه یا آجر رو روی دوششون می ذارن و از پله ها بالا می برن. این کیسه و آجرها برای بازسازی و ساخت معبد بالای کوه بکار می ره. خودشون اعتقاد دارن تحمل این رنج و سختی بار گناهانشون رو کم می کنه.

در طول مسیر پله ای تعداد زیادی میمون دیدیم که خیلی راحت نشسته بودن و مردم رو تماشا می کردن یا نارگیل می خوردن. ملت هم باهاشون سلفی می گرفتن!

غار بالای کوه بسیار بسیار بزرگ و دیدنیه. حفرۀ بزرگی در سقف قرار داره که نور خورشید رو به زیبایی داخل محوطۀ غار می تابونه و شکوه خاصی به سنگ ها و صخره ها می ده. یک معبد کوچیک داخل غار قرار داره و خود هندوها برای عبادت واردش می شن.

داخل غار هم میمون خیلی زیاده و چون ممکنه چیزی رو بقاپن و در برن، باید حسابی مراقب وسایل، عینک آفتابی، دوربین و موبایل بود.

بعد از دو ساعت از پله ها پایین اومدیم و در محوطه تاکسی مون رو پیدا کردیم. راننده یک مرد شصت و چند سالۀ مالزیایی بود و بسیار مهربون و پرحوصله. خیلی خوب رانندگی می کرد و ماشینش هم راحت و تمیز بود. چون قصد داشتیم روز بعدش سمت Genting بریم، فکر کردم دوباره به خودش بگیم. در مسیر برگشت صحبت کردیم و قرار شد به ازای دریافت 300 رینگیت ساعت ده صبح فردا بیاد جلوی در هتل دنبالمون و ما رو به گنتینگ، معبد Chin Swee (بهشت و جهنم)، باغ ژاپنی و دهکدۀ فرانسوی ها ببره. برنامۀ بسیار جالب و هیجان انگیزی که یک روز کامل طول کشید و در پست بعدی درباره اش خواهم نوشت.

حدود ساعت سه به هتل رسیدیم. استراحتی کردیم و دوباره رفتیم بیرون!

از اونجا که اکران فیلم Mission Impossible: Rouge Nation تازه شده بود و من دوست داشتم توی سینما ببینمش، با مونوریل به سمت مرکز خرید Pavilion (در خیابون بوکیت بینتانگ) رفتیم. بلیت و کمی خوراکی خریدیم و وارد سالن شدیم. 

کیفیت تصویر و صدا عالی بود و خود فیلم هم بسیار هیجان انگیز و دیدنی.

بعد از تماشای فیلم، تا ساعت 10 شب همونجا بودیم. کمی (!) خرید کردیم و شام خوردیم. حدود ساعت 11 دوباره با مونوریل به سمت هتل برگشتیم. خوابیدیم تا برای برنامۀ فردا آماده باشیم.